بسم الله
چندساعت پیش خبری راجع به اجحاف خودروسان وطنی میخواندم که نظر خواننده ای برام جالب بود ایشان عرض کرده بود تا کی ما میخواهیم از گاریسازانی ! حمایت کنیم که سالی 25 هزار کشته از ما میگیرند .بنده در ابتدای امر صددرصد با ایشان موافق بودم و ناراضی از خودروسازان وطنی بخاطر این گاریهای غیر استاندارد ! که پول استانداردش را از ما میگیرند و محصولی با استاندارد 50 سال پیش اروپا را تحویل ما میدهند !! اما وقتی سری به آلبوم عکسهایم زدم کمی دچار ترید شدم ! سپس با لختی تامل وجدانم خودروسازان وطنی را قاصر خواند !و رانندگان را مقصر خون هزاران کشته این راههای کج و معوج ساخته شده با استاندارد دوره رضاخانی ! (مثلا نگاه کنید لگن ترین ماشین این زمان حداقل با سرعت 100 تا راه میرود و در زمان رضا خان بهترین اتول ساخت مرسدس بنز هم 30 کیلو مترراه میرفت ! در آن زمان شیب عرضی پیچ جاده ها صفر بود و الان هم تقریبا صفر در حالیکه هر ادم درس فیزیک نخوانده ای میداند هر چه سرعت وسیله نقلیه ای بالا میرود برای دور زدن نیاز هست که شیب عرضی پیچ بداخل هم بالا رود که اگر چنین نشود چاده می پیچد وشما نمی پیچید !! که نمونه اش چاکده! جغتای -بید است (این اسم با مسماتر از جاده است زیرا تاکنون بسیاری از رخت ولباس همشهریان را چاک چاک ساخته حال در عزای کشتگان این مسیر یا توسط کمک کنندگان بمصدومان حوادث این جاده و...! و خود جاده را فقط با چاک دادن تپه های بمقصد رسانده اند بدون آنکه ذره ای به استاندارد هم فکر کنند !)
شما کمی در شعر نوشته شده پنجره مینی بوس تامل کنید می بینید نوشته شده است :VIP این چند حرف اجنبی که ترجمه اش بفارسی عامیانه میشود :ویِژه آدمهای کله گنده ! یا بقول ترمینالی ها :اتوبوس ویژه.
معمولا این جمله ایست که شرکتها مسافربری بابت حک آن بربدنه وسایط نقیله و یا بلیطها با دادن یک بیسکویت و نوشابه داغ یا سرد چند هزاری اضافه میگیرند !بدون آنکه ذره ای عرق شرم برجبین مبارکشان ظاهر شود .یا اگر مث ما خوش اقبال باشید فقط پولش را میدهید و خودش را نمی بینید! .
الغرض تصور بفرمایید یک خارجکی از افغانستان ! تشرف آورده سبزوار و این حروف را بالای شیشه نظاره کند و آن لاستیکهای صاف همچو روی ماه ! را ببیند با خودش این جمله را نخواهد گفت : مینی بوسی ویژه که این باشد عادیش حتما با رینگ فلزی راه میرود ونیمکت چوبی !.باز تصور بفرمایید همین توریست سابق و گردشگر امروزی از سبزوار بطرف دیار ما راه بیفتدد و در راه سبقت نابجای تاکسی را که سمبل امنیت و قانونمداریست ! ملاحظه کند و آنگاه سبقت خطرناک پراید را که در فرهنگ امروزی ما سمبل مرگ و تابوت (مرگ دست خداست پراید وسیله است!) را بنگرد .{اگر قدیم ندیم ها دو استخوان درشت نی و جمجمجه علامت مرگ و خطر بود الان پراید شرف چنین مفهومی را باکمک نیسانهای آبی بدوش گرفته است:یعنی اگر در جاده و از روبرویتان ملاحظه نیسان و پراید کردید بدانید خطر و مرگ در این جاده بسیار بود مراقب باشید دامن شما را نگیرد!!!} .القصه این گردشگر سبقت های بعدی را سرپیچ و مپیچ! ملاحظه کند و جان سالم بدربرد آنگاه که بوطن خویش رجعت نماید بنظر شما قاتل 25 هزار ایرانی را فقط شرکتهای خودروسازی میداند یا شرکتهای مسافربری یا جاده های ایران یا رانندگان یا مسافران بیخیال که ناظر خلافهای سنگین رانندگان شخص و تاکسی هستند یا لاستیکهای چینی!و آخر الامر پلیس محسوس و نامحسوس و مخصوص و نامخصوص ایران را ؟!
در پایان بریاست محترم شرکت فخیمه و معظم !مسافری میهن تور آریا سبزوار پیشنهاد میدهم تعداد این مینی بوسهای ویژه را زیاد کند و برانندگان رخصت دهد تا در وسط دو ردیف صندلی از صندلیهای پلاستیکی متحرک هم استفاده نمایند و همانند قطارهای هندی بنگالی چند ردیف مسافر به باربند هم سوار کنند ! تا چنانچه اگر مانند آن اتوبوس بخت برگشته اصفهانی که در آزادراه تهران -قم که دو ماه پیش 40 انسان را قرمه و جزغاله ساخت و سرتیتر خبر اکثر خبرگزاریها شد .لاستیکش دهن باز کرد و از اجحاف راننده سخن راند و با مینی بوس دیگر شرکت که اتفاقا آنهم از روبرو میاید همکلام و هم برخورد شد! بتواند رکورد اتوبوس زغال شده اصفهانی را بشکند ! و صاحب رکورد جزغاله سازی در کتاب رکوردهای گینیس استکبار جهانی شود!
در ضمن بجناب سرهنگ .....رییس پلیس راه سبزوار و همکارانش خسته نباشی مطول عرض میکنم بخاطر این همه مراقبت و پاسبانی از سلامت این تابوتهای متحرک و بالقوه فروزان !.در ضمن پیشنهاد میکنم فعلا ایشان تمرین مصاحبه با خبرگزاریهای داخلی را از هرگاهی داشته باشند تا چنانچه حادثه جهان نشری !توسط این تابوتها رخ داد ایشان بتواند جلو خبرنگار رویتر و آسوشیتدپرس و.....سربلند از دقت و سرعت و حسن انجام وظیفه همکارانش تعریف نموده و راننده را مقصر 100 ٪ اعلام نماید .
ختم کلام اگر در جاده زندگی !من پلیس وظیفه شناس تو بودم و تو هم پلیس وظیفه شناس من بودی جامعه ما مدینه فاضله ای بود که شیطان را بدان راه نبود و میلیونها پرونده در دادگستری سالها خاک نمیخورد تا کسب تکلیف شود.چیزی حدود 12 میلیون پرونده در چند سال قبل و از تعداد آنها درامسال خبر ندارم !!
بیاید بهم قول دهیم که زین پس جان ما بادمجان نیست! و وقت هم در جاده طلا نیست !!!!
نظرات شما عزیزان:
|